زمانی که شاخص نوآوری جهانی سال 2017 منتشر شد، معلوم شد که سوئیس و سوئد باز هم مانند سالهای گذشته در صدر لیست کشورهای نوآور قرار دارند.
اما دلیل وجود این میزان از ایدههای خلاقانه در بین مردم این کشورها چیست؟
به نقل از کسانی که شانس کار و زندگی در سوئد را داشتهاند، پاسخ این سوال در یک کلمه خلاصه میشود: لاگوم به معنی تعادل ( در سوئدی به معنای ” اندازه لازم” ) است.
مانند بسیاری از مفاهیم و لغات غیر انگلیسی دیگر، ترجمه صریح و آسانی برای لاگوم هم وجود ندارد. لاگوم، بیش از آنکه چند حرف به هم چسبیده برای توضیح چیزی یا عملی باشد، یک باور فرهنگی است. به راستی که لاگوم چیست و چگونه میتوان از آن در کار و زندگی استفاده کرد؟

لاگوم چیست؟
در یک تعریف عام، لاگوم به معنای تعادل است. البته تعادل در لاگوم به معنی مقدار مساوی از هر چیز، مانند مقدار مساوی نیروها در دو طرف یک الاکلنگ نیست، بلکه به معنی داشتن مقدار کافی از یک چیز در یک شرایط مشخص است.
ضرب المثل سوئدی «مقدار کافی از هر چیز، بهترین مقدار آن چیز است»، تقریباً معادل ضرب المثل انگلیسی «هر چیزی به مقدار متعادل» است.
یافتن لاگوم به تمرین احتیاج دارد! با این وجود، لاگوم احتمالاً کلید موفقیت آن دسته از صاحبان کسب و کاری است که رویکردی نامتعادل در کسب و کارشان اتخاذ کردهاند. رویکرد اشتباهی که ابتدا محصولات را تولید کرده و سپس به دنبال مشتری برای محصولات میگردد.
لاگوم حتی میتواند برای آن دسته از افرادی که به دنبال ایجاد تعادل بین زندگی شغلی و زندگی شخصیشان هستند، مفید باشد.
موانع فکر کردن؛ تفکر سیاه و سفید
یکی از موانعی که نمیگذارد ذهنیت ما مطابق با لاگوم باشد، تفکر دودویی (صفر و یکی) است. چپ یا راست، بلی یا خیر.
برای مثال وقتی ریلهای راهآهن از روی یکدیگر رد میشوند، لازم است تا یک تصمیم مطلق گرفته شود، یا رد شوید، یا منتظر بمانید، اما در دنیای کسب و کار، راه حلها و جوابهای اثربخش به ندرت به شکل سیاه و سفید هستند.
متاسفانه، وقتی صحبت از توسعه محصول و تناسب محصول با بازار هدف میشود، خیلی از افراد نمیتوانند قسمتهای خاکستری را ببینند و دیدگاه صفر و یکی دارند؛ یا 100 درصد درست، یا صد در صد اشتباه
در این مطلب با این موضوع بیشتر آشنا میشویم که چرا گاهی موفقیت در پس زیر پا گذاشتن توافقات معمول است!
لاگوم در محیط کار
با وجود برخی روندها در راستای محصولات ترکیبی، بطور کلی جای دادن نگاههای متفاوت در کسب و کارها کاری دشوار است. با یک مثال لاگوم در محیط کار را توضیح میدهیم:
.تیم ما از 8 مهندس و 2 بازاریاب، شامل خودم، تشکیل میشد. چالش ما این بود: نوع جدیدی از بج(کارت شناسایی که در کنفرانسها بر روی سینه نصب میکنند) درست کنید که همه از آن خوششان بیاید
بعد از طوفان فکری، ما تصمیم گرفتیم که سمت کارتهای سنتی کاغذی که در داخل محافظهای پلاستیکی قرار میگیرند نرویم. به جای آن، خواستیم که بجهای الکترونیکی با قابلیت نشان دادن تصویر و ویدیو داشته باشیم. آنهایی که کتاب « آخرین اودیسی» آرتور سی کلارک را خوانده باشند، ممکن است به یاد نانوچیپهایی که در این کتاب در بدن هر یک از افراد در زمان تولد قرار داده میشد تا بدون هیچ مشکلی هویت افراد معلوم شود، افتاده باشند. ایده ما تا این حد تهاجمی نبود، ولی به همان اندازه جذابیت داشت.

ما امید داشتیم که این بجها از طریق یک مکانیزم ردیابی که در آن جای داده شده، لحظات مفرحی برای حضار کنفرانسها فراهم آورد. هدف ما این بود که این بجها به اصلیترین تجربه کنفرانسی سازنده و بدیع تبدیل شوند. همگی در این مورد اتفاق نظر داشتیم اما جنگ مرسوم بین مهندسان و بازاریابان خیلی زود شروع شد.
در داستان ما، مهندسان بر حل کردن مشکلمان از طریق محصول تمرکز کردند، و بازاریابان بر تجربه مشتری؛ هزینههای خلق محصول نهایی به صورتی که مورد تایید هر دو تیم باشد، فقط زمانی میسر شد که به یک رویکرد متعادل و ترکیبی لاگوم رسیدیم.
یک محصول مشخص فقط زمانی فروش خوبی خواهد داشت که بتواند به نیاز بازاری که به پرداخت هزینه برای خرید آن محصول علاقهمند است، پاسخ دهد. هر محصولی که تعادل لازم بین بُعد مهندسی و بُعد بازاری را ایجاد نکرده باشد، با مشکلات عدیدهای مواجه خواهد شد.
رسیدن به تناسب محصول – بازار از طریق لاگوم و تعادل
ناتان فور و پل اهلستورم، نویسندههای کتاب «اول کار را به درستی انجام بده و سپس به دنبال گسترشش باش»، با پرسیدن این سوال، دقیقاً جان مطلب را ادا کردند: دستیابی سریع به تناسب بازار- محصول چگونه حاصل میشود؟
با مطرح کردن این سوال، فور و اهلستورم به پدیدهای اشاره کردند که ما طی دو دهه همکاری با شرکتها و کارآفرینان با آن مواجه بودهایم: دستیابی سریع به تناسب محصول-بازار، به شدت شانس استارتاپها برای موفقیت را افزایش میدهد. با این حال، برای رسیدن به تناسب محصول -بازار، لاگوم ضروری است.
بیایید با این حقیقت روبرو شویم: شما در هر حال درباره محصولات خود بازخورد خواهید گرفت. اما کارآفرینان اغلب آنقدر به محصولشان علاقهمندند که هیچ چیزی را نمیبینند. آنها به جای آنکه به بازخوردهای محصولاتشان گوش دهند، به تلاش برای فروش آنها به هر نحو ممکن ادامه میدهند.
به شخصه آنجایی مفهوم تناسب بازار-هدف را درک میکنیم که متوجه شویم برای نیل به آن، احتیاج به مهارت «گوش دادن» داریم. تنها راهی که میتوان یک محصول را از دید سایرین هم دید، این است که به نظرات آنها با دقت گوش و تمام گفتههایشان را با صداقت و کنجکاوی به چالش بکشیم.
همواره بر مشتری تمرکز کنید
مشتریان به طور طبیعی بر نیازهایشان تمرکز میکنند. همه کارآفرینان باید بدانند که به جای حدس زدن نیازهای مشتریان، میتوانند از خود آنها نیازهایشان را بپرسند. تنها از طریق کسب دانش بازار است که خواهیم توانست استراتژیهای کسب و کار را شکل دهیم، تصمیمات بهتری برای محصولاتمان بگیریم، و وفاداری مشتریانمان را افزایش دهیم.
این مفهوم، پایه و اساس تمام چیزهایی است که انجام میدهیم. با تغییر ذهنیتمان از «چه» به «چرا»، از میزان وابستگی تصمیمات خود به ایدههای سایرین آگاه میشویم.
اکثر ما دوست داریم فکر کنیم که تصمیمات خود را بصورت آگاهانه و فردی اتخاذ میکنیم. اما در اویل دهه 2000 میلادی، اساتید هاروارد نشان دادند که 95% از تصمیمات خرید، ناخودآگاهاه گرفته میشوند. این حقیقت برای بازاریابان بسیار چالش انگیز بود.

به همین دلیل است که اخذ تصمیمات بهتر برای کسب و کارها، مستلزم شناخت عمیقترین افکار و احساسات مشتریان است. البته که چنین شناختی با تمرین زیاد حاصل خواهد شد، درست مانند سایر مهارتها.
اما انجام این کار ما را از دام خود محوری رها کرده و ارتباطات بین انسانها را تسهیل خواهد کرد. دقیقاً همینجاست که «لاگوم» و تعادل واقعی آغاز میشود.